دلنوشته های یک برنامه نویس

Bioprogrammer
طبقه بندی موضوعی
۲۲
اسفند


محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج

می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و

دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و

مشغول کارش می شود.
همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که

درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان

می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.
به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم،

جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر

از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.
تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند

به قول حسین پناهی:

می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی "تـعطیــل است" و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت،

باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی،

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ...



  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند


تو عزیزِ خدایی !
و آرزوی کسی در این دنـیا
که هـر روز صبح به شوقِ دیدن تو چشم هایش را باز می کند!
هر روز صبح خندان تر باش!
آرام تر؛
مهربان تـر؛
بخشنده تر؛
صبورتر؛
باگذشت تر..!
حواست به نگاه خدا باشد
که چش‍مش به زیباتر شدن و لـایق تر شدن توست!
صبح یعنی لبخند…
لبخند یعنی تو…
تو یعنی اوج خلقت…


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند


 دل نوشته های من

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند


بدون شرح

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند


دلنوشته های من

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۲
اسفند


دل نوشته های من

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس