دلنوشته های یک برنامه نویس

Bioprogrammer
طبقه بندی موضوعی

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - سعدی

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ


کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست


سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه

شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست


خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود

مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست

کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر

که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست


آدمی نیست مگر کالبدی بی‌جانست

آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست


ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست


جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم

چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست


من سری دارم و در پای تو خواهم بازید

خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست


به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر

که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست


سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری

سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی