نیستیم
!
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می
گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می
گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می
گیریم
...
و بعد
دوباره باز
نیستیم ....
*****
حکایت
من، حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت،
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت،
حکایت کسی است که زجر کشید اما ضجه نزد،
زخم داشت و ننالید،
گریه کرد اما اشک نریخت،
حکایت من حکایت کسی بود که فقط طالب عشقی پاک بود...
حکایت من، حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد...
*****
خاطره ای جالب از راکفلر
یکی از ثروتمند ترین مردان جهان
از دیوید راکفلر پرسیدند...
چگونه به این ثروت و شوکت رسیدی؟
گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.
گفتند چگونه؟
گفت من بیکار بودم.
من
اگه کسی رو داشتم دیگه دربدر نبودم
با غم وغربت و اندوه دیگه هم سفر نبودم
اگه
زخم نخورده بودم تو رو باور نمیکردم
توی این حصار پر درد با غمت سر نمیکردم
*****
کولی شب زده بودم پشت گریه صدات کردم
از پس آینه اشک تا همیشه نگات کردم
درد
عشق معنای مرگه مسلخ پاییز و برگه
قصه ی عشق و حقیقت قصه ی گل و تگرگه
*****
آخه دردم درد تو بود درد دور از من و ما بود
شکل تنهایی و غربت سرنوشت آدما بود
با
چشات دنیا رو دیدم حتی من فردا رو دیدم
توی قلب قطره بودن با تو من دریا رو دیدم
*****
در شهر بودم دیدم هر کس به دنبال چیزی می دود
یکی به دنبال پول.....
یکی به دنبال چهره دلکش....
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد...
یکی به دنبال نان...
یکی هم به به دنبال اتوبوس !
اما دریغ
هیچکس به دنبال خدا نبود !!!