دلنوشته های یک برنامه نویس

Bioprogrammer
طبقه بندی موضوعی
۲۸
فروردين


فراموشی زمان نمی خواهد،

فراموشی دل می خواست که آن هم پیش تو ماند.

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين




اگر کارگردان بودم،صدای نفس هایت،موسیقی متن تمام فیلم هایم بود...

*****************************************

گـــــاهی ارزش واقعی یک لحظه را تــــا زمــــانــی که به یک "خـاطره" تبدیل شود نمی‌فهمیم!

*****************************************

می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم ......اما......نامرد ها یاد گرفته اند شــنا کنند !!

*****************************************

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين



ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :

" ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور ؛

زندگی اگر آسان بود با گریه. آغاز نمیشد..

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين


 

خوشبختی داشتن کسی است...
که بیشتر از خودش
تو را بخواهد...
و
بیشتر از تو...
هیچ نخواهد..
و
تو...
برایش تمام زندگی باشی


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين



دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۸
فروردين

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۷
فروردين


عشق را آموختم از بلبلی
چون بدیدم رسم عشقش با گلی

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۷
فروردين

رابطه

توی دوران نوجوونی برای کوتاه کردن موهام، به یه مغازه سلمونی سرکوچه مون میرفتم که آرایشگرش به شدت سیگاری بود. همیشه موقع کار، یه سیگار گوشه لبش بود و تا موهام رو کوتاه میکرد سه نخ سیگار رو حتما می کشید یادمه تا آخرشب هرجا میرفتم، همه میگفتن: سیگار میکشی؟! منم میگفتم: نه به جون مادرم من سیگار نمی کشم. بگذریم از اینکه بعضی ها خیلی هم باور نمیکردن!

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۲۷
فروردين



کسی را پیدا کنید که :
هیچگاه از گوش دادن به شما خسته نشود.
وقتی احساس حسادت میکنید ، شما را در آغوش بگیرد.
وقتی عصبانی هستید شما را درک کند و ساکت بماند.
وقتی حالتان خوب نیست ، دستتان را بگیرد.
آینده خود را با شما تصور کند و برایش برنامه ریزی نماید.
وقتی چنین کسی را یافتید ...

هرگز رهایش نکنید .

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس