دلنوشته های یک برنامه نویس

Bioprogrammer
طبقه بندی موضوعی

۷۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۵
فروردين

*****

 نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم ....


*****

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۵
فروردين


*****


حکایت من، حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت،

دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت،

حکایت کسی است که زجر کشید اما ضجه نزد،

زخم داشت و ننالید،

گریه کرد اما اشک نریخت،

حکایت من حکایت کسی بود که فقط طالب عشقی پاک بود...

حکایت من، حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد...


*****


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۵
فروردين



*****

دوستی با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا بود ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی بود. اما به نظر می‌رسید که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.
عده‌ای آدم کنجکاو از او می‌پرسند: «فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟» 
دوستم با قاطعیت به آنها جواب ‌داد: «نه! اصلاً! اتفاقاً وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.»
می‌گویند زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند؛ اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید؛ اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت زیرا «حس زیبا دیدن» همان عشق است.

*****

منبع: یکی بود

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۵
فروردين



*****

پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری رفت. پدر دختر گفت: «تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمی‌دهم.»
پسری پول‌دار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می‌رود. پدر دختر با ازدواج موافقت می‌کند و در مورد اخلاق پسر می‌گوید: «انشاءالله خدا او را هدایت می‌کند.»
دختر گفت: «پدرجان، مگر خدایی که هدایت می‌کند با خدایی که روزی می‌دهد فرق دارد؟»

*****
منبع: یکی بود

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۵
فروردين


*****


ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻋﺸﻖﺗﻨﻬﺎﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺁﻣﻮﺧﺘﻢﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﺍﻭﻣﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﻡ،
ﺧﺪﺍﺑﺎﺗﻤﺎﻡﻋﻈﻤﺘﺶ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻣﯽ ﮐﺸﺪ
ﺗﺎﺩﻭﺑﺎﺭﻩﺑﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﺷﻮﻡ.
ﺍﻣﻮﺧﺘﻢ ﺍﮔﺮﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪﻡ،
ﺧﺪﺍﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﺶ ﺭﺍﺩﺭ ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻪ .
ﺍﻣﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺨﺖ ﺗﺮﻡ...


*****


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۵
فروردين



ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ ، ``ﺣﺎﻝِ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ `` . ﺑﺰﺭﮒ
ﺷﺪﻩﺍﻡ ........
ﺩﯾﮕﺮﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽﻫﺎﯾﻢ ﮔﻢ
ﺷﻮﻡ !..
ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻡﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﺑﯿﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ،
ﻧﺎﻣﺶ `` ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ `` ...
ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ `` ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ `` ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻮﺩ .
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ، ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ !!...
`ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﻮﺏﺍﺳﺖ `` ... ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺏ

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۲
فروردين


خاطره ای جالب از راکفلر

یکی از ثروتمند ترین مردان جهان

از دیوید راکفلر پرسیدند...

چگونه به این ثروت و شوکت رسیدی؟

گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.

گفتند چگونه؟

گفت من بیکار بودم.

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۲
فروردين




من اگه کسی رو داشتم دیگه دربدر نبودم
با غم وغربت و اندوه دیگه هم سفر نبودم

اگه زخم نخورده بودم تو رو باور نمیکردم
توی این حصار پر درد با غمت سر نمیکردم

*****
کولی شب زده بودم پشت گریه صدات کردم
از پس آینه اشک تا همیشه نگات کردم

درد عشق معنای مرگه مسلخ پاییز و برگه
قصه ی عشق و حقیقت قصه ی گل و تگرگه

*****
آخه دردم درد تو بود درد دور از من و ما بود
شکل تنهایی و غربت سرنوشت آدما بود

با چشات دنیا رو دیدم حتی من فردا رو دیدم
توی قلب قطره بودن با تو من دریا رو دیدم


*****


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۱
فروردين

در شهر بودم دیدم هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول.....

یکی به دنبال چهره دلکش....

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد...

یکی به دنبال نان...

یکی هم به به دنبال اتوبوس !

اما دریغ

هیچکس به دنبال خدا نبود !!!

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس
۱۱
فروردين


به گوشت میرسه روزی که بعد از تو چی شد حالم

چه جوری گریه می کردم که از تو دست بردارم

نشد گریه کنم پیشت نخواستم بدشه رفتارم

نمی خواستم بفهمی تو که من طاقت نمیارم


*****


دلم واسه خودم می سوخت برای قلب در گیرم

یه روز تو خندهات گفتی تو می مونی و من میرم

سرم رو گرم می کردم که از یادم بره این غم

ولی بازم شبا تا صبح تو رو تو خواب می دیدم

نمی دونستی اینارو چرا باید می فهمیدی

منو دیدی ولی یک بار ازام چیزی نپرسیدی


*****


  • دلنوشته های یک #برنامه نویس