دلنوشته های یک برنامه نویس

Bioprogrammer
طبقه بندی موضوعی

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ب.ظ

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
 
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
 
از سیل اشک شوق، دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
 
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
 
دیگر گذشته، از سر و سامان من مپرس 
من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام
 
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
 
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
 
دور از تو ماه من همه غم ها به یک طرف
وین یک طرف که منت دونان کشیده ام
 
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگو قصه که دندان کشیده ام
 
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام
 
از سرکشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیده ام

  • دلنوشته های یک #برنامه نویس

شهریار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی